آرینا خبر - رامین حسن زاده - به گزارش کانال اطلاع رسانی فرهنگ و هنر مازندران و به نقل از روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران همزمان با گرامیداشت هفته مازندران، همایش استانی بزرگداشت زاد روز نیما یوشیج پدر شعر نو و معاصر ایران و شاعر نامدار مازندرانی در روز چهارشنبه 21 آبان ماه 1404 با حضور علاقمندان در خانه موزه نیما واقع در شهرستان نور، بخش بلده، روستای یوش و از ساعت 9 صبح برگزار می شود.
این رویداد مهم فرهنگی و ادبی و گردهمایی به همت اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران و با همکاری ادارات شهرستان نور برگزار می گردد و از همه علاقمندان جهت حضور در این همایش مردمی دعوت شده است.
علی اسفندیاری ملقب به نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی در بیست و یکم آبان ۱۲۷۴ در روستای یوش مازندران متولد شد و به دلیل ساختار شکنی در فرم و محتوای شعر فارسی به پدر شعر نو فارسی شناخته میشود او شاعر، معلم و منتقد ادبی بود و یکی از تاثیرگذارترین شاعران در شعر معاصر ایران می باشد که در 16 دی 1338 چشم از جهان فرو بست.
نیما یوشیج را بدون شک میتوان مهمترین چهره در تحول شعر فارسی در دوره معاصر دانست.
نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام روجا چاپ و منتشر شده است.
او بنیانگذار شعر نو فارسی است و تحولی که او در ادبیات شعر ایجاد کرد آنقدر عمیق بود که تمام جریانهای شعری پس از او را تحت تأثیر قرار داد.
چند شعر معروف از نیما
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
می تراورد مهتاب
می درخشد شبتاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او، آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کِشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا! به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به درکس آید
در و دیوار بهم ریخته شان
برسرم می شکند
می تراود مهتاب
می درخشد شبتاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دَمِ دهکده مردی تنها
کوله بارش بردوش
دست او بر در، می گوید با خود
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
|
لوش کُلُمی دروازِه نَوونُ |
درچوبی آغل، هیچگاه دروازه نمیشود |
|
|
کلین بِنِه اِسپی رازه نوونُ |
زمین سوخته، سبزه زار نمیشود |
|
|
بُخوشتُ هسکا تازه نَوونُ |
استخوان خشکیده دیگر جوان نمیشود |
|
|
نامرد جور تلی سازه نَوونُ |
درختچههای خار دار، جارو نمیشوند نمیشوند |
|
|
(روجا) |
||
|
کیجا سارِه فِرِنگی رِ مونِسُّ |
دختر، ساره شبیه فرنگیها بود |
|
|
مِ وُرَ نیشتُ وِ اَمیری خونِسُّ |
کنارم مینشست و امیری میخواند |
|
|
گُنی مِ دِلِ درد وِ چونِسُّ |
تو گویی او از درد دل من چگونه خبر داشت |
|
|
وِ دِل خواس مُن گُمُ وی دونسُّ |
اگر چه دلش میخواست، اما من میگویم او میدانست |
|
|
(روجا) |
|
آفتاب هاکردُ دُریوی دیمُ ایشُممُ |
روز آفتابی صورت دریا را نگاه میکنم |
|
|
ویشُه بَسوتُه مُن وُن هیمِ ایشممُ |
در بیشهٔ سوخته، من هیزمهارا تماشا میکنم |
|
|
یار کُو شُون و گزلیمُ ایشُممُ |
یار که میرود من موی مجعد اورا نگاه میکنم |
|
|
دُل کُو نارمُ نمِّ کُدیمِ ایشُممُ |
دل که ندارم نمیدانم به چه کسی نگاه میکنم |
|
|
(روجا) |
نیما یوشیج تنها یک شاعر نبود بلکه او یک اندیشه ادبی بود که هنر او سبب شد به شعر فارسی شکل جدید و حیاتی دوباره بخشیده شود.